قالب های بلاگ اسکای

زیر نظر تیم سایبری تومور

قالب های بلاگ اسکای

زیر نظر تیم سایبری تومور

اولین zaerkarbala


جابر فرزند «عبداللَّه بن عمرو بن حرام انصاری» از طائفه خزرج و کنیه‏اش «ابو عبداللَّه» و به قولی «ابو عبدالرحمن» یا «ابو محمد» بوده و او یکی از بزرگان و اصحاب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و از ارادتمندان خاندان رسالت به شمار می‏آید.


مادرش نسیبه دختر ابوعبداللَّه (عبدالرحمان) عقبةبن عدی است. جابر در کودکی همراه پدرش در عقبه دوم در جمع هفتاد نفری خدمت رسول‏خدا صلی الله علیه و آله در مکه رسیدند و با حضرت بیعت کردند. 


به نقل ذهبی، جابر 94 سال عمر کرد و در جنگ بدر هجده ساله بوده است. 

جابر روی همان شخصیت اجتماعی و ایمانی که داشت، همواره مورد توجه بود و از کسانی است که روایات بسیار زیادی از او به یادگار مانده و در تمام جنگ‏های پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز شرکت داشته و در جنگ صفین در رکاب امیرالمؤمنین علیه‏السلام با شامیان جنگید، جابر از اصحابی است که عمر طولانی کرد و سلام پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را به امام باقر علیه‏السلام که در خردسالی بود، ابلاغ نمود و او اولین کسی بود که پس از شهادت امام حسین علیه‏السلام وارد کربلا شد و قبور شهدای کربلا را به همراه عطیه زیارت نمود.


جابر سرانجام در سن 94 سالگی در سال 74 یا 77 هجری در حالی که چشمانش را از دست داده بود در مدینه دار فانی را وداع گفت و حاکم مدینه «ابان بن عثمان» بر او نماز خواند. او آخرین صحابی از میان اصحاب و شرکت کنندگان در عقبه ثانیه بود که از دنیا رفت. 

  

ادای قرض‏های عبدالله با دعای پیامبر

جابر طبق وصیت پدرش بایستی تمامی قرض‏های او را ادا می‏کرد لذا پس از جنگ اُحد پیوسته در این فکر بود. تا روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره قرض‏های پدرش از او سؤال نمود؟ جابر عرض کرد: هنوز قرض‏های پدرم به حال خود باقی است. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: طلب‏کار پدرت کیست؟ و هنگام پرداخت آنچه وقت است؟ عرض کرد: فلان مرد یهودی طلب‏کار است و فصل چیدن خرماها نیز وقت پرداخت آن است. رسول خدا فرمود: هر وقت خرماهای خود را در فصل برداشت جمع‏آوری کردی به آن دست نزن و فقط هر نوع از خرماها را جدا بگذار و مرا خبر کن تا بیایم.

جابر موقع برداشت خرماها، حضرت را خبر کرد و پیامبر صلی الله علیه و آله به نخلستان جابر آمد، خرماها را مشاهده کرد و از هر رقم مشتی برداشت و دوباره روی آن ریخت، آن گاه فرمود: مرد یهودی طلب‏کار پدرت را خبر کن بیاید؛ وقتی او آمد، حضرت فرمود: «اختر من هذا التمر أیُّ صنفٍ شئتَ، فخذ دینک منه؛ از هر نوع خرمایی که می‏خواهی بابت طلبت بردار. یهودی گفت: همه این خرماها به مقدار طلب من نمی‏شود تا چه رسد به یک رقم آنها، حضرت فرمود: «اختر أیّ صنف شئتَ فابتدی‏ء به؛ از هر کدام می‏خواهی بردار و طلب خود را بستان.»

  ادامه مطلب ...

وبلاگ

این هارو خیلی گشتم تا پیدا کردم خداییش با حاله